-
برهوت
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 06:50
بادهای وزان پاییز عطر سیب و زیتون تنت و گوی خالی نگاهم بیقطرهای از باران بوسههایت بر مژگانم به نام بخوانمت یا به شب چراغ گریه بیاویزمت؟ اینجا زمستان عاشقهای بیریشه بیداد میکند.
-
کاج
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 05:57
بازیهای کودکانه زیر کاج به درازا میکشید و ما در سکوت عصرگاهی گیسوان سبزت را گوشوارهوار بند هم میکردیم همیشه هدیههای کودکانه از سنگ و چوب و برگ بود ای کاج پیر بگو چند خزان سبز ماندهای که حتی سر سوزنی مرا به یاد نمیآوری؟
-
نشانه
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 19:24
چشمانم را نشانه میگذارم به انتظار در لانهی ساده و صمیمی گنجشکی در ارتفاع شاخساران سبز همان نارون که تاب ِ بیتاب ِ کودکیمان از شاخههای معطرش آویخته است و بر تن تناور تبدارش ابتدای نام من و تو حک شده است - به خطی کودکانه - نه دشنهای نه هراسی با خود هیچ میاور - کیفیت نگاهت کافی است - و گیسوان ریز بافتهات، و...
-
چشمان بستهی یعقوب
دوشنبه 22 مهرماه سال 1387 07:00
آ ن گاه که هفت گاو فربه هفت گاو لاغر را بلعیدند دانستم که قحط سالی عشق حتمی است و یوسف: "میهمان همیشهی انتهای چاه، گمشدهی هموارهی زلیخا در هیاهوی آهن و فولاد" از آن گاه خیال گلهای حسن یوسف را بر گلدانهای خالی نقش میزنند... چشمان گرسنهی یازده گرگ وحشی در تیرگیهای سالهای قحطی و هجوم ملخ بدون فرصت رقص...
-
دشوار
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 06:32
صدای مرا ندیدید؟! دشوار نیست گم شدن رخش یا لنگهی کفش شهزادهای مغرور و یا رفتن در آن سوی قافهای بینشان خاک من صدایم را در هیاهوی طبلهای طبالهای تو خالی گم کردهام دشوار نیست ندیدن به نگاه یا دیدن و خود را زدن به آن کوچهی دیگر یعنی که ندیدم! من صدای خویش را در آوار سکوت، سکوتهای نابهنگام گم کردهام دشوار نیست گم...
-
بیقرار
شنبه 20 مهرماه سال 1387 08:45
نامهای در جیبم و گلی در مشتم پنهان است غصهای دارم با نیلبکی سر کوهی گر نیست ته چاهی بدهید تا برای دل خود بنوازم عشق جایش تنگ است حسین منزوی